#کیارش_پارت_2

آریان سرشو آورد بالا و گفت:
آریان – چه شباهتی! باورم نمیشه! یه چیزی بگو!
دختره لبخندی زد و با صدایی که مهربونی ازش می بارید گفت:
دختره – میشه به منم بگید اینجا چه خبره؟ می خواید همینجوری نگام کنید آقا؟
آریان از رک بودن این دختره چشماش گرد شد و یه نگاهی به من انداخت و با ایما و اشاره پرسید که بهش بگم یا نه؟ منم سرمو به نشونه اره تکون دادم آریان با همون چشمای گرد شده به دختره نگاه کرد که دختره اخم کرد و با لحن کلا فه ای رو به آریان گفت:
دختره – آقا میشه اینجوری نگام نکن
با این حرف خنده م گرفت و یادم رفت که مثلا داشتم گریه می کردم خخخ غیرمستقیم گفت آریان چشماتو درویش کن! آریان که با این حرف دختره از شدت خجالت سرشو انداخته بود پایین و قرمز شده بود با صدایی که از ته چاه میومد گفت:
آریان – چشم!
دختره نگاهی به من کرد و با لحن پرتمسخری گفت:
دختره – معذرت خواهی هم خوب چیزیه نه؟
خدایا چقد این دختر رکه! هجوم آوردن خون به صورتمو احساس کردم سرمو انداختم پایین که آریان با صدای بلند خندید و گفت:
آریان – حقته منو مسخره میکنی!
بی توجه به حرفی که زد رو به دختره گفتم:
- ببخشید شرمنده از روی عمد نبود !
دختره - خواهش می کنم دشمن تون شرمنده، متوجه شدم از روی عمد نبود، بااجازه!
و راهشو گرفت رفت تو حیاط ساختمون ما رو کردم سمت آریان و گفتم:

romangram.com | @romangram_com