#کیارش_پارت_17
بعد رو کرد سمت منو گفت:
آریان - بیا من و تو میریم خونه ی تو می خواهیم!
شبنم با ترس سریع گفت:
شبنم - من میترسم اون حتما امشب میاد، من مطمئنم!
لبخندی زدم و گفتم:
- شبنم نترس ما امشب همین جا میمونیم، شما هم برو تو اتاق و درو قفل کن البته اگه قفلم نکنی کسی باهات کاری نداره ولی واسه اطمینان خاطر خودت درو قفل کن!
شبنم لپاش گل افتاد و سرشو انداخت پایین و گفت:
شبنم - ببخشید مزاحم تون شدم!
آریان خندید و مشکوک نگام کرد و رو کردم سمت شبنم و گفت:
آریان - خواهش میکنم شما مراحمید خواهر گلم برو بخواب خیالت راحت باشه اون پسره هیچ غلطی نمی تونه بکنه ما هواتو داریم!
با این حرف آریان شبنم رنگ صورتش پرید و شد مثل گچ و اشکاش روی گونه هاش جاری شد منو آریان سریع رفتیم پیشش من دست شو گرفتم و گفتم:
- شبنم چرا گریه می کنی؟ چرا رنگت پریده؟ شبنم...
شبنم محکم منو بغل کرد خشکم زد، شبنم درحالیکه گریه میکرد بریده بریده گفت:
شبنم - شاهین داداشم هم همینو ميگفت ولی آرشام کار خودشو کرد!
متعجب گفتم:
- تو که گفتی کسی رو نداری گفتی تنهایی پس این حرفا چیه میزنی؟
romangram.com | @romangram_com