#کیارش_پارت_15

بعد کمی مکث کردم و با صدای آرومی گفتم:
- شبنم خواهش می کنم بزار مراقبت باشم به خدا نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره، نمیخوام تا چندسال دیگه بشی یه دختر بی قید و بند، خواهش می کنم!
شبنم با صدای لرزونی گفت:
شبنم - ولی اون شمارو...
پریدم وسط حرفش و گفتم:
- شبنم به من اعتماد داری؟
شبنم لبخند پراسترسی زد و گفت:
شبنم - آره ولی نمی خوام بلایی سرت بیاد نمی خوام به خاطر من....
پریدم وسط حرفش و گفتم:
- حالا که بهم اعتماد داری پس برو خونه و استراحت کن!
صدای آژیر پلیس اومد، آریان با صدای بلندی گفت:
آریان - خداروشکر اومدن!
گوشی شبنم زنگ خورد بهش نگاه کردم که دیدم داره با ترس به صفحه ی گوشی نگاه می کنه، گوشی رو ازش گرفتم به صفحه ش نگاه کردم (ارشام)و جواب دادم و گوشی رو زدم رو آيفون و گفتم:
- الو!
آرشام - زود گوشیو بده به شبنم!
- حرف تو بزن!

romangram.com | @romangram_com