#خیس_مثل_باران_پارت_60

پوزخندی زدو با نگاه خیره تو چشمای سبز رنگو وحشی گیسو ادامه داد:

—فکر نمیکنی زیادی خودتو قاطیه آدمای بزرگ تر و بالاتر از خودت کردی؟

گیسو عصبانی از جاش بلند شدو داد کشید:

_ازت متنفرم آقای مهندس؛ میدونی چیه؟ از نظر من فقط خداست که بزرگ ترو بالا تر از آدمای دیگست، شاید لباسای خوبی نپوشم اما ذاتم از پست فطرتایی مثله تو خیلی بهتره

وبا دو از آراد دور شد...به هیچی فکر نمیکرد فقط میدویید انقد دویید و دویید و دویید که وقتی دورو برش و نگاه کرد دید تو یه کوچه خلوته خلوت جلوی یه ویلا وایساده......

************************************

سهیل:_ آراد رفته دنبالش اما خبری نیست...





غزل و نازنین گریه میکردن؛ ساعت 9 شب شده بودو هنوز از گیسو خبری نبود؛سهیلو آراد دربه در دنبالش گشته بودن، اما هیچ اثری ازش نبود.....

ساعت 12 شب بود که آراد با اعصابی داغون اومد خونه؛همه به سمتش هجوم بردن،

غزل:_ چه خبر؟

نازنین:_ پیدا نشد؟

عرفان:_ آراد چیشده؟

با صدای دادش همه یه متر پریدن عقب

__ خفه شیییید؛ خفه شید بزارید حرف بزنم

دیگه هیچ کس جرات حرف زدن نداشت؛ 5 دقیقه بعد بالاخره لب باز کرد

__ پیداش کردیم، اما.....

غزل:_ اما چی؟

romangram.com | @romangram_com