#خیس_مثل_باران_پارت_57


15 دقیقه تو سکوت گذشت که آراد کلافه شد و استارت زد؛

اما استارت زدن همانا شنیدن صدای چند بوق ممتد همانا؛ سهیل با ذوق پیاده شد و گفت: اومدن

غزل سریع از ماشین پیاده شدو با عشق سهیلو بغل کرد،

نازنین اومد زد به شیشه سرشو خم کرد داخلو گونه عرفانو بوسید و رو به آراد گفت:

_ سلام آقای بد اخلاق

__ سلام بهتره راه بیوفتیم

سرشو از شیشه آورد بیرون و داد زد

_ این کاراتونو بزارید برا اتاق خواب فعلا راه بیوفتید که دیر شد

غزل که از خجالت سرخ شده بود سریع به سمته ماشین رفتو سهیل نالید:

_آراااااااااد!!!

4 ساعت بعد جلوی دره ویلا بودن بودن و تنها کسایی که بیدار بودن راننده ها یعنی آراد و نازنین بودن؛ آراد که از این قضیه حرصش گرفته بود دستشو گذاشت رو بوقو برنداشت؛ که با این کار همه از خواب پریدن....

گیسو:_ پسره ی روانی چرا اینجوری بوق میزنه

دره مشکی رنگو بزرگ ویلا توسط پیرمردی باز شد، آراد براش بوق زدو رفت داخل نازنینم پشت سرش حرکت کرد.....

یه ویلای دو طبقه پشت به دریا بود،که زیباییش خیره کننده بود همه ی سطح ویلا گل و گیاه کاشته شده بود و از دور سبز و قرمز دیده میشد....

از دره ویلا رفتن داخل؛ جلوتر ازش پله ای مارپیچ بود که به طبقه دوم وصل میشد

آراد رو به بقیه:

__خب کجا میخوایید بخوابید؟

گیسو:_ به نظره من دخترا تو یه اتاق پسرا تویه اتاق


romangram.com | @romangram_com