#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_2
صورتشو خط خطی کردم از به امید اینکه دوربشه . صورتش از درد جمع شدو تو یه حرکت سریع
دوتا دستامو گرفت و باعصبانیت و کلافگی گفت
_صبر کن ببینم چه خاکی تو سرمون شده!
_تازه میخوای ببینی؟ ببین بدبختم کردی . دیگه از این واضح تر
_ هانا اروم. من.. من.. نمیدونم چی شده .ما چکارکردیم.. به جون مامانم.. نمیدونم من
کاری نکردم
_ هنوزم دروغ میگی کثافت. من اینجا چیکار میکنم؟ چی به خوردم دادی؟ چرا هیچی
یادم نیس؟
دستی تو موهاش کشید، مکثی کوتاه کردو گفت
_فعلا پاشو لباس بپوش تا ببینم چه غلطی باید بکنم.
و خودش پاشد وسریع شلوارش رو پاش کرد . با تنفر رومو ازش برگردوندم خواستم بلند
شم که باز اون درد لعنتی به سراغم اومدو باعث جیغ مجددم شد . سریع و دستپاچه به سمتم
اومد که داد زدم
_بهم نزدیک نشو حالم ازت بهم میخوره بیشرف
ملحفه رو دور خودم پیچیدم و با هزار بدبختی و دردسر بلند شدم که برم سمت حموم تا
شاید نجاست رو از خودم پاک کنم . هیچ وقت فکرشو نمیکردم میلاد دوست صمیمیم بهم دست
درازی کنه. کسی که این همه بهش اعتماد داشتم و اونو یه مرد کامل میدونستم همچین کاری
باهام بکنه. وقتی که بلند شدم چشمم خورد به خ*و*ن*ی که زیر پام بود.
روی زمین زانو زدم و جوری زجه زدم که دل سنگ هم اب میشد
_ اخ خدااااا مگه من چه گناهی کردم که این اتفاق باید برام بیفته؟
romangram.com | @romangram_com