#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_125
دنبالش رفتم. عادی شده بود برام بوی گوشت اذیتش میکنه. ازش خواستم روی یکی از تخت
های روی حیاط بشینه تا بیام.
به سمت دخترا رفتم
مینا_هانا چش شد؟
_هیچی بوی گوشت اذیتش میکنه شما برین داخل ما بیرون ناهارمون رو میخوریم
_میخوای منم بمونم پیشتون؟
_نه شما برید پیش بقیه
_باشه
دست هستی رو که مثل علامت سوال شده بود گرفت و رفتن. حوصله ی نگاه های هستی
رو نداشتم و چه خوب که مینا متوجه شد. برگشتم پیش هانا
_سرویس بهداشتی ها سمت راسته میخوام برم توهم پاشو هم دست و صورتتو بشور هم
اگه دسشویی داری برو
_باشه
رفتو برگشتمون دقیقه ای طول کشید. سرجاهامون نشستیم که گارسون اومد
سمتمون
_سلام خوش اومدین. چی میل دارین؟
و منویی دستمون داد. بدون نگاه کردن بهش منتظر انتخاب هانا شدم چون برام فرقی
نمیکرد چی بخورم
_چی میخوری؟
_ اممم. یه برنجی چیزی. فقط گوشت نباشه
romangram.com | @romangram_com