#خواستگاری_یا_انتخاب_پارت_16
« می پره و می گه
تو چقدر بی خیالی فریبرز! حتما یه طوري شده فریبا! پاشو بریم دیگه!
« فریبرز همونجور که از جاش بلند می شه می گه »
اي بی فریبا بشم الهی!
پایین ، سالن پذیرایی
بین فریبا و پدرش دعوا ادامه داره . دو ه ا گلدو و قام شکسته و خرده هاش ریخته زمین .
« فریبرز و شایان با عجله از پله ها می آن پایین
فریبرز : چه خبره بابا؟ صداتون از فت تا خونه اون ورتز می آد
« تا پدر فریبرز، فریبرزو می بینه با عصبانیت و تحکم می گه »
همه ش تقصیر تو پدر سوخته س
فریرز: تقصیر من؟!
پدر فریبررز : من این حرفا حالی م نیس باید این خواستگار بیاد خواستگاري
« فریبرز یه آن می خنده و با ذوق و خوشحالی می گه »
واسه من؟ جون بالاخره این بخت کور شده ام وا شد
« دستاشو می کوبه به هم و می گه »
من رفتم که حاضر شم
شایاین و فریبا و خان دایی و کبري خانم که خدمتکار ونهس می زنن زیر خنده . پدر »
« فریبرز چپ چپ بهش نگاه می کنه و آروم می گه
romangram.com | @romangram_com