#خواستگاری_یا_انتخاب_پارت_12
« خان دایی بر می گرده طرف پدر فریبا و می گه »
گوگوگوگوگوگوش ...
پدر فریبا : خان دایی من کار دارم باید برم! زودتر بگ دیگه! گوگوش چی؟! گوگوش باید
تو عروسی شون بخونه؟!
« فریبا که می بینه خان دایی تو حرف زدن گیر کرده می گه »
باباجون حالا یه سال دیگخ! مگه چی می شه؟
« پدر فریبا از عصبانیت داد می زنه »
حرف همونه که گفتم! امشب باید این خواستگار بیاد تو این خونه!
فریبام داد می زنه: نه! نه!
همونه خونه طبقه بالا اتاق فریبرز، برادر فریبا یه اتاق شیک
فریبرز با دوستش شایان، دارن با کامپیوتر کار می کنن. شاید پشت کامپیوتر نشسته و »
فریبرزم کنارش. وارد چت شدن.
معلوم بشه . شایان در chat دوربن صفحه مانیتور رو نشون می ده، طوري که نوشته هاس
« حال کار کردن با کی بورد می گه
با چه اسمی وارد بشم؟
فریبرز : عشرت!
« شایان یه نگاه با تعجب بهش می کنه و می گه »
اسم دیگه بلد نیستی؟!
romangram.com | @romangram_com