#خانم_پرستار_پارت_58
_تو اتاقش داره خودش رو دختر کش می کنه قوربونش برم .
ریز خندیدم که رضا با شیطنت نگاهم کرد.
_ندایی تو ام بلا شدی هاا؟! زنگ بزنم آمبولانس بیاد کشته مرده هات رو جمع کنه؟ پسر کـــــــش؟
با عشوه، پشت چشمی نازک کردم.
- وا؟ آقا رضا، این حرفا چیه آقامون کلمون رو می کنه...
همه خندیدیم و با پـــــــوف بلند بالای علی، که خنده مان شدت گرفت.
_ اگه خندتون تموم شد بریم.
به طرف صدا برگشتم، ارشاد بود که یک تیپ دختر کش زیبا زده بود.
_بـــــهــه، ندا خانومی، تیپت تو حلقم.
- چه زود، پسر خاله می شی.
ارشاد یک تای ابرویش رو بالا داد.
_هستم!
-چی هستی؟_پسر خاله.
- عه، راست می گی ها!
ارشاد چشمکی زد.
_ بله خانم من پسرخالتم.
- چه جالب.
_ بریم دیگه تو که کلا تو حالت استند بایی!
- عمت تو حالت استند بایه!
_عمه تو هم می شه.
پشت چشمی نازک کردم.
-چـــــیـــش.
***
سوار لامبورگینی ارشاد شدیم و به سوی مرکز خرید حرکت کردیم.
romangram.com | @romangram_com