#خانم_پرستار_پارت_43
خدا رو شکر!
ببین به فلانی(...)
رای بده کارش خیلی درسته.
کاری نداری دیگه؟ بای!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دهنم در مرز آسفالت شدن بود!
ـ بعد پنج سال اس داده به کی تو ریاست جمهوری رای بده؟
والا مردم بی کارن.
ــ هوی ببو، کوشی؟ چی نوشته؟
از بهت خارج شدم.
ـ هان؟ نوشته کار فلانی درسته.
میترا از بهت خارج شد.
ــ حالت خوبه ندا چی می گی؟
ـ ها؟ هیچی بیا بریم پیش بچه ها.
میترا سری تکان داد و بعد به طرف بچه ها رفتیم.
پارک خلوت بود نارا روی یک طاب نشسته بود نازی هم جفتش، چون کوچولو بودند هر دو جا شدن.
صداشون رو می شنیدیم.
نازی:
توهم دوسش داری مگه نه؟
نارا با بغض گفت:
آره دوسش دارم .خیلی هم دلم برای بابایی که فقط عکسش رو دیدم تنگ شده خوش به حال تو که رفتی بغلش.
نزدیکت تر شدیم.
برای اینکه از ان حال و هوا درشان بیاورم گفتم:
ــ خوب بریم برای پیتزا کشی.
romangram.com | @romangram_com