#خانم_کوچیک_پارت_57
اما چه کنم که همه جوره مطمئن بودم که حدسم درسته این که فقط میخوان از شرم راحت شن همین هیچ وقت فکرشم نمیکردم که به اینجا
برسم. به اینجا که توی خیابون در به درِ یه راهه فرارم دارم به یکی کمک می کنم واسه ی یه دزدیه بزرگ تر منی که هیچ وقت از
جیب بری پامو فراتر نذاشته بودم الان میخواستم یه دزدیه بزرگ کنم یه دزدی با برنامه ریزی..
احساس کردم نوکِ دماغم خیس شد دِ بیا همین و کم داشتم یعنی الی من که بدبخت تر از تو ندیدم مگه میشه خدا هر چی بدبختیه عینِ هلو
تو وجودِ تو جمع کرده. آره دختر تو خیلی بدبختی اینا رو بهت بگم بلکه بدونم هیشکی بهت نگفته خودم دارم به خودم میگم.
اون از بچه گیم که شدم تافته ی جدا بافته اما نه ارزشمند یه تافته ی جدا بافته ای که همه بدشون میاد بهش نگاه کنن. شدم دزد. دزدم
کردن. یه دخترِ هشت ساله به جا اینکه بشینه با هم سن و سالاش و عروسکاش بازی کنه منوچهر من و نشونده بود و یادم میداد که چه
طوری جیبِ مردم و بزنم که اونا نفهمن.
بارون کم کم تند تر میشد اما نمیخواستم برم دیگه نه نمیخواستم برم تو اون خونه. سرنوشتم و اونا گند زده بودن توش الان دیگه واسم مهم
نیست که چی میشه اما من دیگه اونجا نمیره. میرم هزار تا کارِ کثیف میکنم اما شرف داره به اونجا موندنم با حرص. اصلا حالِ خودم و
نمیفهمم سرم داره گیج میره نورِ ماشینا که تو صورتم میخوره فقط و فقط سرگیجمو بیشتر میکنه وای خدا کاش تموم میشد کاش این مسخره
بازیا تموم میشد.
چرا همه چی داره سرِ من میاد چرا همه من و دزد میشناسن؟ صداها داره کم کم گنگ میشه همه چیز دورِ سرم میچرخه… اما من این و
نمیخوام هیچی نمیخوام.
صدای یه پسر میاد: خانمی حالت خوبه؟ در خدمت باشیم.
اما صداشو از کیلومتر ها دور تر دارم میشنوم احساس میکنم الی داره میمیره چرا اینجوری شدم نمیدونم فقط دنبالِ یه راهه فرارم… یه راهه
romangram.com | @romangram_com