#خانه_وحشت_پارت_10


برگشتم که برم تورستوران که حسام مثل غول بیابونی پشتم ایستاده بود.یااا حضرت فیییل

نگاهی بهش کردمو بااخم گفتم

ــ کاری داشتین؟

بالبخندگفت

ــ ببخشید خانومی میتونم چنددقیقه وققتتو بگیرم؟

واای ادبت منو کشته،بابا بهت نمیادا

ــ بفرمایید گوش میکنم.

حسام ــ راستش نمیدونم چطوربگم؟...آها میشه اسمتوبدونم؟

ــ شیدا

حسام ــ خب شیدا....من ازصبح که دیدمت یه جورایی...خب ازت خوشم اومده.

خدایااا این چقدراعتمادبه نفس داره

ـ من نمیدونم چی بگم آخه،اصلا منطقی نیست کارتون.


romangram.com | @romangram_com