#کسی_پشت_سرم_آب_نریخت_پارت_40




ماريا به جاي من گفت:" درست شنيدي. خوب ديگر ماني لياقتش همين بود."



روي مبل نشست و گفت:" ما كه بخيل نيستيم ولي ماندانا هنوز يك بچه است بايد حواسش را جمع كند يك وقت از سادگي اش سو ء استفاده نكنند."



ماريا عصبي شد و گفت :" كي گفته ماريا ساده است؟"



خاله رويا وسط حرفشان پريد و گفت :" ساده نه خنگ است!"



عاقبت انتظارم به پايان رسيد . قلبم با ديدنش تند مي كوبيد و تمام بدنم گرم شد. دسته گل بزرگي در دستش بود . تا رسيد به من نگاه جذابش را بر ديده من پاشيد و گل را به طرف من گرفت و گفت:" تقديم به عزيز ترين كس زندگي ام."



تمام دل تنگي ام را با نگاهش از بين بردم . گل ها را به سينه ام فشردم و با خوشحالي تشكر كردم .




romangram.com | @romangram_com