#کسی_پشت_سرم_آب_نریخت_پارت_38
" نه ! راستي لباست آماده است. نمي خواهي پرو كني ؟"
" چرا ! مادر برديا..."
"نه هيچ كس زنگ نزده ."
پيراهن شكلاتي رنگ اندازه تنم بود و مثل لباس قبلي به من مي آمد.
"به به ! چه قدر خوشگل شدي ماني!"
ولي من هيچ حوصله نداشتم . آن روز برديا نيامده بود جلوي مدرسه .
فردا شب مهماني برگزار مي شود. او لابد مي آمد . يعني تا آن وقت طاقت مي آوردم؟
romangram.com | @romangram_com