#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_145
بغضش که ترکید ... عادل پشیمان گفت:
- واسه همین زنگ نزدم... گفتم فکر کنی قهرم بهتر از اینه که پی به حالم ببری؟
- تو ... تو به چی حساسیت داری...
- عزیز دلم... یه کم به هوای این جا حساسم...مشعل های همیشه روشن پالایشگاه باعث میشه گوگرد تو هوا پخش باشه... هوای این جا خیلی آلوده است... همونم باعث میشه یه کم به هم بریزم.... هر بار که میرم و بر می گردم تا عادت کنم یه کم اذیت می شم... اما خوشحالم که این آخرین باری که این جام ... این شیش ماه که تموم بشه...
و با لحنی که شیطنت از آن پدیدار بود ادامه داد:
- اون موقع دیگه یه ثانیه هم ازت دور نمی شم.
-عادل؟
- جانم... وای که شنیدن صدات معجزه می کنه... ببین الان چه قدر خوبم...
با نگرانی ادامه داد:
-عادل یه دفعه تصفیه کن و بیا، دلم نمی خواد وقتی میای دوباره برگردی...
-باشه خانم... ببخشید که عصبانی شدم... دست خودم نیست...چه قدر صدات آرومم کرد ....
-راستش رو بگو؟
- به خدا دارم راست می گم... الان خیلی بهترم...
romangram.com | @romangram_com