#کنیزک_زشت_من_پارت_98


مزاحم نیس اگه تو میخوای پیشش باشی هم باید بیای اینجا .... ما چندین ساله تو رو میشناسیم جای پسر منی هیچ تعارفی هم با هم نداریم تو هم میتونی بیای اینجا مطمئن باش اتاقای ما بیشتر از شما نباشه کمتر از شمام نیس

نه اختیار دارین این چه حرفیه

بخاطر وسواست هم خدمتکارا هستن هر جوری بخوای اتاقتو تمیز میکنن

نه ... خیلی خب پس لیلی اینجا بمونه .... منم سر میزنم .... ولی اگه مزاحم بود بفرستیدش بیاد

لیلی مزاحم نیس

رسا نگاه کلافه ای به من و سپس به ناهید خانم انداخت و گفت : خیلی خب .... پس من برم .... بهتون سر میزنم خداحافظ

به سلامت

بعد از رفتنش احساس غریبی میکردم من به رسا عادت کرده بودم به بداخلاقی هاش به لودگی هاش به مسخره کردناش به همه چیزش عادت کرده بودم دلم نمیخواست بره ولی رفت

خانواده ی مهران 3 نفر بودن البته به جز دخترشون که شنیدم توی مسافرت گم شده پدر خانواده مرد مهربون و ارومی بود درست مث مهران قیافه اش اونقدر جوون میزد که نمیشد بگی اینا پدر و پسرن خونشون خیلی بزرگ بود شاید بزرگتر از خونه ی رسا اقا مهرزاد با دیدنم لبخند زد و فقط بهم خیره شده بود که گفت : حالت بهتر شد دخترم ؟

ممنون ... ببخشید مزاحم شما شدم

مزاحم چیه دخترم ؟ این حرفو نزن .... تو رو چشم ما جا داری

از اون روز به بعد دیگه اینجا بودم دو هفته دیگه عید میشد با مهران رابطه ی دوستانه ای داشتم و هر از چند گاهی از مرجان میپرسید میدونستم که احتمالا به مرجان علاقمند شده منم همیشه جواب سوالاشو میدادم .......

چند تقه به در زدم و وارد اتاق مهران شدم با دیدنم لبخندی زد و گفت : به به زلزله خانم .... چی شد به ما افتخار دادی ؟ میبینم که این روزا دیگه مامان واست وقت سر خاروندن هم نذاشته

من زلزله ام ؟ دستت درد نکنه اون دوست کله پوک خودت زلزله اس

کی ؟ رسا ؟ .... بابا اون بیچاره که اخلاقش گند بود این چند وقت گنده دماغ تر هم شده بهش میگم بابا دلت تنگ شده واسه خدمتکارت خب بیا ببینش ... میگه خدمتکار جدیدم خوش اب و رنگ تره

نمیدونم چرا دلم هری ریخت گفتم : چی ؟ خدمتکار جدید ؟ کی خدمتکار جدید اومده ؟

romangram.com | @romangram_com