#کنیزک_زشت_من_پارت_6


وقتی صفحه دستاپ بالا اومد گلی با چشای قلمبیده به صفحه نگاه میکرد مرجان هم که اصلا انگار از کامپیوتر خوشش نمیومد هر چیزی رو نگاه میکرد جز صفحه دستاپ از رفتاراشون خنده ام گرفته بود که به گلی گفتم : بابا اینقدر کله اتو نچسبون به این بی صاحاب کور میشی من نمیتونم جواب ننه اتو بدما

خب .... خب تا حالا از نزدیک ندیدم

با تعجب نگاش کردم و گفتم : جدی میگی گلی ؟

اره خب

تو مدرسه چی ؟ اونجا هم ندیدی ؟

نه بابا زمان ما که از این سوسول بازیا نبود بعدش هم این چیزا مال مدرسه های بالا شهره

خیلی خب حالا چند تا چیزو بهتون توضیح میدم من کل کتابو خوندم خیلی چیزاش هم یاد گرفتم به شما هم میگم

خلاصه اون روز چند تا از نکات اولیه رو بهشون یاد دادم ولی معلوم بود علاقه ی خاصی ندارن اما خودم خیلی خوشم اومده بود دوست داشتم همه چیزشو سریع یاد بگیرم اون روزا اون کتاب کامپیوتر از دستم نمیفتاد برام شده بود بهترین سرگرمی دنیا مادرم هم تعجب کرده بود چون من به هیچ چیز تا این حد علاقه نشون نمیدادم اما اون روزا من نمیدونستم که قراره همین سرگرمی اتفاقای زیادی رو دنبال خودش داشته باشه مادرم چند وقتی بود که سرفه های زیادی میکرد ولی توجهی نمیکرد بابام هم که مثل همیشه یه گوشه ای یا خمار یا نشئه افتاده بود اما تازگیا یه همپا واسه خودش درست کرده بود یه پسر حدودا 30 ساله که هر از چند گاهی میومد و هر دوشون پای منقل و بساط مینشستن هیچ ازش خوشم نمیومد ولی خب دیگه ...... چاره ای نبود .........

این چه برنامه ایه ؟

اینو بهش میگن ایمیل

گلی گفت : منم شنیدم .... خو یعنی چی ؟

خب یه جور نامه نگاریه دیگه

مرجان : نامه ؟ مگه میشه اینجا هم نامه بدی ؟

اره میشه من امتحانش نکردم ولی حالا یه بار امتحان میکنیم مراحلشو ببینیم میشه یا نه

خلاصه وارد اینترنتش شدیم و یه اکانت یاهو قرار شد درست کنیم

خب اسم ایدی رو چی بذارم ؟

romangram.com | @romangram_com