#کنیزک_زشت_من_پارت_5


وا ؟ واسه چی از خدا بخشش میخوای ؟ مگه چی کار کردی ؟ یه دختر ناز و مامانی به دنیا اوردی دیگه اینکه معذرتخواهی نداره

با لبخندی در اغوشم کشید و گفت : اگه 100 بار دیگه هم به این دنیا برگردم بازم تو رو میخوام

اخی قربونت برم که اینقدر ماهی و منو دووست داری

نگاهم کرد و گفت : کسای دیگه ای هم هستن که دوست دارن و تو نمیدونی ؟

میدونستم منظورش به هادیه ولی خودمو به نفهمی زدم و گفتم : مثلا کی ؟

هوم .... مثلا هادی .... چند بار هم مینا خانم اومده باهام حرف زده ... به نظر من پسر بدی نیست چرا میگی نه ؟

مامان من .... من هادی رو دوست دارم ولی نه به عنوان همسر اینده خب چیکار کنم ؟ دست خودم که نیست دلم باهاش یکی نیست

باشه عزیزم .... ولی اخه تا کی ؟ بالاخره که باید ازدواج کنی

ازدواج هم میکنم ... اونم به موقعش

نکنه منتظر شاهزاده با اسب سفیدشی ؟

مامان ؟ من اینجوریم ؟ من هیچوقت رویا پرداز نبودم میدونم طرف ادمایی مث ما ادم درست و حسابی نمیاد منم زندگی شاهانه ای برای خودم تصور نکردم من به یه زندگی بخور و نمیر با کسی که دوسش دارم راضیم ولی باید اون کسی که دوس دارم اول پیدا بشه

مادر سرشو زیر انداخت و چیزی نگفت ولی یهو سرشو بلند کرد و میخواست یه چیزی بگه اما فکر میکنم حرفشو خورد و به جاش گفت خب حالا پاشو اون پیراهن زهرا خانمو بده دیگه درستش کنم

************

چیکار میکنی بابا ؟ اینجوری روشن نمیشه که

گلی گیج نگام کرد و گفت : پس چجوری روشن میشه ؟

دستمو روی دکمه پاور گذاشتم و گفتم : ایناها اینو فشار بدی روشن میشه مث تلویزیون

romangram.com | @romangram_com