#کنیزک_زشت_من_پارت_3


جونم خاله ؟ چیزی میخوای ؟

بیام تو ؟

نگاهی به وضع اسفناک بابا انداختم و گفتم : نه عزیزم الان خودم میام بیرون

از اتاق بیرون رفتم و گفتم : چی شده ؟ چی میخوای مریم جان ؟

بیا باهام بازی کن دیگه

باشه بریم بازی ... توپت کجاست ؟

خلاصه مشغول توپ بازی شدیم و سر و کله هادی هم پیدا شد مریم با دیدن هادی تندی به طرفش رفت و پرید تو بغلش هادی هم ماچش کرد و یه شکلات بهش داد همیشه براش یه چیزی میاورد در واقع ما همسایه نبودیم یه جورایی خانواده بودیم در حالی که مریم بغلش بود به سمت ما اومد و گفت : سلام خاله لیلی

سلام .... تو کامپیوتر خریدی ؟

سرشو بلند کرد و نگام کرد و گفت : اره ..... چطور مگه ؟

نمیدونم .... تو کامپیوتر میخوای چی کار ؟

مثل هر وقتی که هول میشه با دستپاچگی و اته پته گفت : خب ....خب راستش چند روز پیش صدای تو و مرجان رو شنیدم گفتین میخواهین کامپیوتر یاد بگیرین منم با خودم گفتم یکی بگیرم بذارم تو خونه کم کم یاد بگیرین

اما لازم نبود همچین کاری کنی پولشو از کجا اوردی ؟

نه بابا مشکلی نیست از دوستم گرفتم قسطی بهش برمیگردونم

در هر حال نباید میگرفتی حالا من چجوری بهت پس بدم ؟

لیلی خانم یعنی ما لیاقت اینم نداریم ؟ بابا منم جای فامیلت حساب کن .... کتاب اموزش گام به گامش هم گرفتم با مرجان کار کنین یاد بگیرین

باشه ممنون

romangram.com | @romangram_com