#کلکل_شش_نفره__پارت_99
میدونست من و ارام رو رنگ مشکی حساسیم و واسه همینم گفت:
ترانه_نه بابا چه مشکلی؟ خیلیم خوب شدی عزیزم
و بعدم سریع رفت پایین که ماشین رو تحویل بگیره .
من و ارامم رفتیم تو لابی منتظرش موندیم.
ترانه_بچه ها بیاین.
بلند شدیم و د بدو که رفتیم
تو راه با ساقیای ساسی کلی خوندیم و رقصیدیم تا بالاخره رسیدیم به اولین پاساژ.
ارام_ایی جان بپرین پایین
ارام عاشق بدلیجات بود ، از شانس ماهم طبقه اول پر از بدلیجات بود که ارام انقد ذوق مرگ شده بود.
من خودم عطر و لاک خیلی دوست داشتم
ترانه هم که کلا عشق بچه و عروسک بود.
_ارام جان بیا اینور عین مارمولک چسبیدی به شیشه
خو اینجا در داره قشنگ برو تو چیزی که میخوای بخر دیگه این کلی بازیا چیه.
ارام_ارمینا بدو بیا که من کلی چیز میز پسندیدم
دسته منم کشید و برد تو مغازه.
بعد از خرید یک ساک پر از بدلیجات رضایت داد که بیایم بیرون.
اومدیم از مغازه بیرون که ترانه رو دیدیم ، با چند تا ساک بزرگ داشت میومد سمتمون و چشماشم یه برق خاصی میزد.
romangram.com | @romangram_com