#کلکل_شش_نفره__پارت_32
بلند شدم و رفتم دوربینو واسه این منگلا بیارم
از طرفی هم اعصابم شدید داغون بود و دلیلشم نمیدونستم
داشتم میرفتم به سمت اسانسور که دیدم یه پسر اونجاس اهمیتی ندادم
و رفتم جلو اسانسور واستادم که بلافاصله یه پوزخند زد و خودشو کشید کنار
هه اینوو جمع کن بابا باقالی
یه نگاه چپ بهش انداختم و جواب پوزخندشو دادم و ازش یکمی فاصله گرفتم
هه یارو کپ کرد
اسانسور رسید و با هم سوار شدیم تا اومدم دکمه ی واحد خودمونو فشار بدم اون سریع تر از من عمل کرد و منم هیچی نگفتم
بیخیال بابا حوصله این یکیو ندارم
بهتر بزار اصلا زودتر گورشو گم کنه.
یکم گذشت که دیدم صداش بلند شد.
+دختره ضایه
چی گفت این؟ با من بود الان؟
_چی گفتی؟ با کی بودی اصن؟ هااان؟ بی ریخت اورانگوتان خودت ضایه ای بیشعور بی فرهنگ
+چی میگی خانوم؟ حالت خوبه؟
_مگه تو دکتری که حال منو میپرسی؟ به تو چه؟
+هه نه من دامپزشکم
romangram.com | @romangram_com