رمان کلکل شش نفره

#کلکل_شش_نفره__پارت_103


ارمینا_چیزی نیست ترانه بیخیال :)

_اینقد غریبه شدم واست ارمینا؟

ارمینا_نه خب راستش....

ارمین باهام سرسنگین شده ، امروز بهش زنگ زدم ، اونم اینقد سرد جوابمو داد که ترجیح دادم زودتر قطع کنم

ارمین داداش ارمینا بود 25 سالش بود و خیلیم به هم وابسته بودن.

ارمین همیشه حواسش به ارمینا هست، این رفتار ازش خیلی بعید بود

_اخه برای چی؟ مگه میشه؟ همینجوری الکی؟

ارمینا_نه الکی نیست حتما دلیلی داره من فکر میکنم چون بهش خبر ندادم که میام کیش ناراحت شده.

_مگه بهش نگفتی؟ مگه نمیدونی که ارمین رو تو چقد حساسه؟

ارمینا_یادم رفت اصلا حواسم نبود

_باشه خودتو ناراحت نکن .

فردا باهاش صحبت کن حتما که حل میشه .ارمینم تحمل قهر با تو رو نداره توهم همینطور، میدونی که؟

ارمینا_اوهوم ممنون ترانه

_تشکر لازم نیست دیوونه

ارمینا_خب؟ تو بگو ، چیزی شده؟

منم حس میکنم که تو خودتی.

_من که مثل تو نیستم که نگم و تو خودم بریزم.

romangram.com | @romangram_com