#جنون_انتقام_پارت_80

هوابخورم توهم میایی؟؟؟؟؟

لبخندی به روش زدم :اگرکمی صبرکنی من برم لباس گرم بپوشم باهم بریم..

سامیارکتش رودرآوردوروی شونه های من انداخت:فکرکنم این گرمت کنه زیاد بیرون نمیمونیم..

سری به تاییدتکون دادم...کتش بوی عطرش رومیدادوباروح وروانم بازی میکرد....دستموتوی دستش گرفت وباهم به حیاط رفتیم گرمای دستش تمام تنم رو داغ

کرد...مستقیم به طرؾ تاب رفت....بادست اشاره کردکه روش بشینم...خودش هم کنارم نشست...سیگاری ازجیب پیرهنش بیرون آوردو روشن کرد...چنان

عمیق به سیگارش پک میزدانگارکه داشت آتش درونش رابادودسیگارش خاموش میکرد....سیگارش که تمام شدوخاموشش کردبه طرؾ من چرخیدونگاهم

روکه روش بودؼافلگیرکرد.... سریع سرم روپایین انداختم وانگشتاموتوهم کردموچشمم روروشون ثابت کردم تادوباره هرزنره.....سامیار باتک سرفه ای

صداش روصاؾ کردوشروع به صحبت کرد.

سامیار:خطبه ای که بین ما خونده شدمن وتوروازهرکس تودنیابهم نزدیکترومحرم ترکرده....ازاین به بعدتوفقط باید منوببینی....صدای منوبشنوی....ازمن حرؾ

شنوی کنی....من ازدوچیزبیزارم دروغ وخیانت.... هرکاری انجام میدی بایدمنو درجریان بزاری...هرجامیری به من اطلاع بدی....باهرکس میخوای صحبت

کنی زیر نظرمن باشه....باجنس مذکردرارتباط نباشی...نمیدونم...این همکلاسی....این هم دانشگاهی....این همکاره... نه،نه ،نداریم....من نمیتونم تحمل

کنم....هیچ تضمینی هم درقبال عکس العملم نمیدم.....سعی کن منو عصبانی نکنی...چون هم زندگی به توزهرمیشه هم به من....بترس ازاون روی سگ

من....بامن کناربیا.

باچشمای گردودهن بازبهش نگاه میکردم...این چی داره میگه؟حالش خوبه؟ایناچه حرفایین که میزنه؟مگه اسیرگرفته؟من دوستش دارم...عاشقشم...بعد داره منو

تهدید میکنه؟؟؟اونم شبی که بهم محرم شدیم وبهترین شبمون بایدباشه؟چرااینطوری میگه؟همه توهمچین شبی بهم ابراز علاقه میکنن وقربون صدقه هم میرن اون

وقت این داره منو تهدیدمیکنه؟؟چراااااا؟؟؟؟؟

سامیارنگاهی به من کردازجابلندشدوادامه داد:من اتمام حجت کردم که بعدبهانه نداشته باشی...الان هم خستمه میرم بخوابم...شب خوش.....


romangram.com | @romangram_com