#جوجه_رنگی_من_پارت_30

که گفت:برو پایین زودی میام...

اومدم چایی ریختم و‌گذاشتم رو‌میز که سر وکلش پیداشد وگفت:چه کرده هیوا خانوم،دست شما درد نکنه

هیوا:نوش جان شروع کن دیگه

دوتایی یه صبحونه ی مفصلی خوردیم

که کوهیار گفت:راستی هیوا..

هیوا:جانم؟

کوهیار:جونت بی بلا چشاتو ببند

هیوا:چرا؟

کوهیار :تو ببند

چشامو بستم که یهو‌ دستاشو دور گردنم حس کردم و بعد یچیز سری رو گردنم

کوهیار:چشاتو باز کن

نگاه کردم دیدم برام یه پلاک زنجیر به اسم کوهیار هدید داده

کوهیار:فکر نکن نفهمیدم دیروز تولدت بود‌ ولی گفتم بهتره امروز بت بدم دیروز شلوغ پلوغ بود شاید گم میشد

گفتم :وااااااااای مرسی کوهبار خیلی خوشحالم کردی...

کوهیار :قابل شما رو نداره،،راستی یه خبر خوش دیگه..اما شرط داره


romangram.com | @romangram_com