#جای_این_قلب_خالیست_پارت_52


کژال هر لحظه عصباني تر ميشد ،اخم هايش بدجوري در هم رفته بود سعي کرد خونسرديه خودش را حفظ کند با خود گفت چه کسي به تو مدرک داده است !!! و رو به مهندس اکبري گفت

-با بقيه ي مهندسين تشريف مياريد اتاق من ....

کمي مکث کرد و بعد قصد رفتن به اتاقش را کرد و در همان حين به اکبري گفت

-همين الان....

همه با تعجب به رفتن کژال به سمت ديگر کارخانه نگاه کردند ...کژال وارده اتاقش شد و چند دقيقه بعد منشي اش آمدن آنها را اطلاع داد......

نگاهي به هر سه ي آنها انداخت و بعد رو به مهندس افشاري گفت

-مهندس افشاري

-بله؟

-شما ميدونيد وظايف مهندسين توي اين کارخونه چيه؟

خنده ي کوتاهي کرد و گفت

-اين چه سواليه خانم مهندس؟

کژال جدي گفت

-جواب سوال من رو بديد اقاي مهندس

-خب آره ميدونم

-خيلي خوبه ....

romangram.com | @romangram_com