#جنگ_میان_هم_خون_پارت_35


_ نمی‌خوام بگم؛ نمی‌خوام.

با اخم غریدم:

_ یعنی تو حتی حاضر نیستی به خاطر مردم سرزمینت هم این کار رو انجام بدی؟

با خشم و صدایی که می‌لرزید داد زد:

_ نه به خاطر مردمم نه به خاطر تو؛ مادرم از همه چیزی با ارزش تره.

با بهت داد زدم:

_ چی؟ دوباره بگو؟

شمرده شمرده گفت:

_ من، حتی، حاضر، نیستم، به خاطر، تو، نقطه ضعف، مادرم، رو، بگم.

نگاهم سرد شد و زمزمه کردم:

_ که این‌طور.

با بغض لب زد:


romangram.com | @romangram_com