#جنگ_میان_هم_خون_پارت_24
_ گفتم از قصرم برو بیرون؛ من کسی رو نمیخوام که به من خیانت کنه.
_ اما ما پیمان بستیم.
نزدیکش شدم و دستم رو روی قفسهی سینهاش گذاشتم و به عقب هولش دادم:
_ هیچ پیمانی دیگه بین ما نیست. تو دیگه واسه من مردی؛ حالا گمشو از قصرم برو بیرون.
خواست چیزی بگه که با صدای قهقهه های شیطانی به سمت منبع صدا برگشتیم.
کاترین بود که داشت قهقهه میزد.
با خشم غریدم:
_ برو خندههات رو برای کس دیگهای بذار.
کاترین میون خنده هاش گفت:
_ شما خیلی سادهاید!
این صدای کاترین نبود؛ بلکه صدای هندریک بود. الیزابت با بهت جیغ زد و بغل ماتیاس پرید که بهش اخم کردم.
romangram.com | @romangram_com