#جادوگران_بی_هویت_(جلد_دوم)_پارت_88

جسم اون زیر خاک داره میپوسه در حالی که زندست و روح اون در چنگل منه درست وسط غار من توی یکی ازصدها شیشه ی جاودانه ی من

و اگر نتوانی اون شیشه رو بدست بیاری اون تاابد حبس میشه و محکوم به زجر وحشتناک.

سکوت جنگل را پر کرد. به سمت کوله پشتی حجوم بردم.

محتویات کوله را روی زمین خالی کردم و به دنبال گوشی موبایل گشتم.

اما آنتن نمی داد.

ناسزایی گفتم و گوشی را روی زمین پرتاب کردم.

کاسه ی اب را روی زمین گذاشتم و شیشه ی اب معدنی را توی کاسه خالی کردم.

طلسم ها را روی خاک کشیدم و مشغول تماس ابی شدم.

اما هیچ اتفاقی نیفتاد.

چندین بار این کارو راتکرار کردم اما بی فایده بود. جنگل لعنتی با جادوهای کهن اجازه ی برقراری ارتباط رو نمی داد.

وسایلم رو توی کوله ریختم و با شتاب هرچه تمام تر وارد دل جنگل شدم.





تمام شب را پیاده روی کردم.

اما هیچ خبری از هیچ الفی نبود. هیچ نشانه ای از السمیرا نبود.

romangram.com | @romangram_com