#جادوگران_بی_هویت_(جلد_دوم)_پارت_82

تک خنده ای زدم و گفتم: چه دل پُری داشتی و خبر نداشتم.

باید بگم به خونی که نیاز داشتم دست پیدا کردم.

رنو: پس دیگه میتوانی اون شیطان را پیدا کنی و انتقام راحیل را ازش بگیریم.

سعی کردم با ارامش جوری توضیح بدهم که داغ نکند.

رامونا: خب در واقع نه برادر عزیز این خون کاربرد دیگه ای داره و بعد ازون که من ازش استفاده کردم شیطان رو جلوت سر میبرم.



رنو بعداز چند دقیقه مکث گفت: من که نمیفهمم منظورت چیه رامونا ولی اینجا اوضاع اشفته شده سربازا با قدرتی که بهشون دادی یکم دچار مشکل شدن.

رامونا: الفینگای کامرون؟!!

رنو: اره یجورایی میشن خشمشون رو نمی تونن کنترل کنن و خب یهو بدنشون مثل دود میشه .

رامونا:هی نگران نباش به استاد کامرون بگو اونا زنده می مونن فقط بعضیاشون خواستن از نیروی طبیعت و خاکی که بهشون دادم سو استفاده کنن و خب من براشون دزدگیر گذاشته بودم.

به زودی جادو از بدن و روحشون میره اون ها لیاقت ندارن.



رنو: خب حالا کارت چیه؟!!

رامونا: اریک را برای راویار پیدا کن میدونم که باز رفته یجایی مخفی شده.

رنو: درواقع باز رفته پیش هادس.

romangram.com | @romangram_com