#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_52
اما من و راويار هم فعلا جزوشونيم .نرو هنوز حال خوبي نداره داداش بيچارم الهي من پيش مرگش بشم به موقع اين کار ارو رو تلافي ميکنم.
هرون باديدن ما بااشاره دست به چنتا ازسربازااشاره کرد که کمک من بدبخت کنن اي خدا الهي روح عمه اتو قراربده توبعشت پادشاه وگرنه تا چندثانيه ديگه تبديل به حلوا شکري ميشدم
هرون:کارتون عالي بود.مخصوصا شما بانو رامونا
اروم تعظيم کردم ولبخندمليحي زدم
هرون:چنتا از سربازا يه مدل سنگ عجيب پيدا کردن سنگي سرمه اي رنگ با رگه هاي نقره اي در حاشيه ي دشت هاي سوزان کار گزاشته شده بوده
اه پس بگواون موجود عوضي چه جور سرو کلش پيداشده بود.
هرون:شماهاميدونيد اون سنگ چه نيرويي داره؟
تا اومدم توضيح بدم .راويار عين شلغم پريد وسط محکمه و گفت:
اون سگ بارونه.ارو با کارگزاشتن اون ميتونه اون هيولاهارو وارد دتياي نا کنه.
هرون:خب اون سنگ الان ديگه بي خاصيته؟
اوفي اقا راويار توجواب سوال موند با غرور گلوموصاف کردمو گفتم:
هنوز نه بايد وردهاشو باطل کنم اون سنگوبيارين والبته يه کاسه اب
ورد رو باطل کردم کارزيادسختي نبود سنگ بي خاصيت شدو کوتوله ها طبق ايينشون اون رو دفن کردن.
نرو براد گلم حالش خوفه خوف شده جسش از من ريزه ترمززنه و قدرت هاش از من کمتره حالا ديگه مطمئنم من اصلي ترين هستم
اين روزا فقط تمرين هاي فيزيکي انجام ميدم هنوز به هيچکس نگفتم که ارو به ذهنم نفوذ کرد
اما الف ها توراهن
بااومدن الف ها من و نرو مجبوريم به همراه چند نفر همراه سراغ پيدا کردن جواهرات روي گردنبند الدوناري بريم
romangram.com | @romangram_com