#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_51


ايش چته بد عنق زدم تو برجکت نه؟؟

نخير فقط سرم درد ميکنه حرفتوبزن بانو پليز.‏



جنگ داخلي جريانش چيه؟

اخماش بدترازقبل توهم رفت و گفت؛جريانش مفصله دختر منم حال وحوصله گفتنشو ندارم برو از اق هرون بزرگوار بپرس تا واست بگه ‏

ايش مورده شوربگو نميخوام بگم ديگه اين ادا ها چيه والا.راه افتادم سمت در که صداي شيپورا بلند شد

‏...‏

صداي شيپورابلند شد .حتما خبريه که همچين صداي نکره اي اين موقع شب کل کوه رو برداشته.‏

خواستم از در بزنم بيرون ديدم راويار حتي نميتونه رو پاهاش بايسته دلم يه کوچولو فقط يه کوچولوها نه بيشتر سوخت،(عشقا فکرمنحرفانه نکنيدا)‏

خلاصه ازاونجايي که من خيلي دلم مهربونه رفتم کمکش.‏

‏:بيا به من تکيه کن تا باهم بريم.‏

هه به تو له ميشي که کوچول خانم.‏

باحرص نگاش کردمو پاموکوبيدم توشکمش که اخش هوا رفت.‏



يکاري نکن فين موش ازمايشگاهي روي تو وردامو امتحان کنما زود باش تکيه بده ميخوام برم وگرنه ولت ميکنم تو خماري فوضولي بميري.‏

دندون قروچه اي کردو بهم تکيه داد. واي واي ننم چه سنگينه کمرم شيکست .تقصيرخوده خلمه حالا اگه دادلش گلم مارو تواين وضعيت ببينه چي بهش بگم !؟اخ بميرم واس خودم که از تنهايي و بي عشقي عين روانيا باخودم حرف ميزنم



بايه بدبختي رسيديم به تالار بزرگ

هرون بزرگ بالاي تالار مدام قدم ميزد به غير من و راويار فقط تعدادي کوتوله بالباس درجه دار ايستاده بودن پس هروقت که شيپورا صداميدن يعني فقد فرماندهان و وزيرا احضار شدن


romangram.com | @romangram_com