#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_27


گارژرون:خيلي گستاخي دخترک ،ميتونم تويه چشم برهم زدن ببرمت ‏

هه چه کتابي ولفظ قلم ميحرفه.نيشموبازکردم يه لبخندپيرمرد کش تحويلش دادموگفت:‏

شايدبقيه روبتوني ببري امارومن تاثيرنداره ميتوني امتحانش کني

يه چشمک کشنده هم تحويلش دادم.باتعجب وبهت زل زدبه صورت مبارک کامرون ،اونم بايه حال غريبي سرشوبالا وپايين کردانگارجواب منفي ازهمسر ايندش گرفته باشه.‏

گارژرون يهومهربون شدهه ميخوادبچه گول بزنه خويه ابنباتمم بده تابيشترچاخان شم عمويي.‏



گارژرون:ولي بايدبياي بخاطرخفظ جونت

واقعا?پس اول دليلتوبگوکامل بدون هيچ ميانبري

خيلي خب ميگم امابداينکه يه دم کرده خوردم واعصاب متشنجم ازدست تواروم شدبانوي گستاخ

هههه منظورت همون زبون درازه?‏

بله منظورم چيزي فراترازونه.‏





نظرپليز.عاشقتونم.‏

به نظرتون قراره چي بهش بگه?‏

الان دوساعته تمرگيدم روزمين وهورت کشيدن پيري خان روتماشاميکنم.‏

کم کم اعصابم داره چيزمرغي ميشه هايکاري ميکنه همين چهارتانخ بازمونده ازعهد بوق رو هم از روسرش بکنم والا.‏

بالاخره کوفت کردنيگا پدسوخته چه لبخندژکوندي هم تحويلم بده انگارمن دوس دختر سابقشم




romangram.com | @romangram_com