#جادوی_چشم_آبی_پارت_114
عصبانی گفتم-این چه کاری بود که کردین؟ انتظار نداشتن سرشون داد بزنم.
رفتم یه دستمال برداشتم و صورتمو پاک کردم.بیشتر از همه از دست داناتلو عصبانی بودم.
نباید همچین کاری میکرد. یه دستی اومد جلوم ....دیدم دیوید دستشو دراز کرده سمتم و گفت-هنوز افتخار یه دور
رقص رو ندادی؟! لبخندی زدم و باهاش رفتم تا برقصم و از دور چشمای عصبانیه دانی رو دیدم که رو من بود.
مم بیخیال داشتم با دیوید میرقصیدم، دیوید خیلی برعکس اون چیزی بود که فکر میکردم.
بهش نگاهی کردم که لبخندی زدو گفت-امشب خیلی زیبا شدی! منم متقابلا لبخندی زدم و گفتم-چشمات قشنگ
میبینه. دیوید نفس عکیقی کشید که به صورتم برخورد کرد.
خیلی سرد بود جوری که به خودم لرزیدم. تا حالا ندیده بودم نفس کسی سرد باشه!
بعد از رقص رفتم طرف ظرف کیک تا یه کیک دیگه بخورد. داناتلو اومد پیشمو گفت-از دستم ناراحتی؟باور کن
فقط یه شوخی بود فکر نمیکردم ناراحت بشی!ما همیشه با هم شوخی میکردیم ولی الان از دستم ناراحت شدی؟!
سلنا-کاریه که شده....نباید انتظار بخشش از من داشته باشی! و اونو همچنان متعجب اونجا گذاشتم! حقش بود...نباید
جلوی دوستام با من شوخی میکرد. دیدم که داناتلو ناراحت شد.
ولی خوب اونم منو ناراحت کرد با اون شوخی مسخرش! با چشم دانی رو دنبال کردم ببینم چی کار میکنه که دیدم
رفت طرف گروه موسیقی و به دی جی یه چیزی گفت و بعد میکروفن به دست گفت-دوستان عزیز یه لحظه توجه
کنید..... همه به طرف اون برگشتند....داناتلو گفت-من امشب میخوام برای اینکه یه شخصی تو این جمع منو ببخشه
و یه جور عذر خواهی هم باشه میخوام براش یه شعر بخونم و امیدورم که عذر خواهی منو بپذیره.
و بعد به من نگاهی کرد که دلمو لرزوند. رفت بلای سن.....همه جا تاریک شد و یه نور روی دانی تابید....
داناتلو- من فقط عاشق اینم
حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم
romangram.com | @romangram_com