#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_81
با صدا گریه میکنم. نگاهش میکنم و بیامان به آ*غ*و*شش پناه میبرم. محکم صورتش و محکمتر از آن گردنش را دستانم میگیرم و صورتش را میب*و*سم.
زمزمه میکنم:
- ببخشید. ببخشید رهام.
- نمیخوام این آخرین بار باشه. اصلاً نمیخوام آخری داشته باشه!
- رهام…
در آ*غ*و*شش میبارم. اینجا زنی عاشقانه میبارد و مردی آرامآرام مرا به آ*غ*و*شش دعوت میکند. بااحتیاط دستش را در گودی مسخرۀ کمرم فرو میبرد و آ*غ*و*شم را مسجل میکند!
چانهاش را روی سرم میگذارد… تنها میگوید:
- هیـــش. آروم باش.
گریه تنها حرف من است!
- تمومش کن نگار.
نگاهش میکنم… با شالم اشکم را پاک میکند! دلخور نگاهم میکند. نمیتواند… نمی تواند این سردی نگاهش را مخفی کند. نامرد… روی مبل مینشینیم. نمیخواهم از دستش بدهم، دستش را میگیرم.
نور تلویزیون روی چهرهی دوستداشتنیاش میریزد و دل من میلیونها بار بیشتر میریزد!
نگاهم میکند و نمیفهمم جز دلخوری چه چیز در نگاهش پیداست! میدانم… میدانم بدم و این را بهتر میدانم که تو هزاران بار بیشتر از من بدی. بدی که اینگونه ترس از دست دادنت را در جان من ریختی! شالم را از سرم درمیآورد. قلبم میمیرد. مانتوام را آرامتر درمیآورد. کفنش میکند. روبهرویم میایستد. تشییع احساس کار هر لحظهام میشود… دستش را دراز میکند. نماز میت میخوانند برای موت قلبم. بلند میشوم. کیلیپسم را باز میکند و بازهم آ*غ*و*شش را سخاوتمندانه برایم میگشاید. تماماً مرا خاک میکنند. پنجهاش را در موهایم فرو میکند. خشک و خشن زیر گوشم زمزمه میکند:
- بار آخرت هم باشه نمی تونم برونمت!
مرگ برای حال من کم است…
نگاهش میکنم:
- چون برات مهمم؟
- نه…
بدتر میشوم. با تاخیر میگوید:
romangram.com | @romangram_com