#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_56

- آره آره، تو رو خدا میای؟

- آره عزیزم

- اگه بابام نذاره

- میذاره، تو غمت نباشه!

می‌خندد و سریع خداحافظی می‌کند.

- میشه پس فردا بیام دنبالش باهم بریم بیرون؟

با صدای حرصی می‌گوید:

- برای چی میخوای به خودت وابسته ش کنی؟

قلبم می‌ریزد:

- تنها قصدی که ندارم همینه، اون

- بس کن

- خیلی خودخواهی…

- همینی که هست

می‌نالم:

- رهام.

- دیگه نمیخوام از این برنامه‌ها بذاری.

گریه‌ام شدت می‌گیرد. او می‌داند که دوستش دارم… می‌داند که نیازمندم و این‌گونه عذابم

می‌دهد.

- رهام

- این‌قدر اسم منو صدا نکن خانوم پارسا.

romangram.com | @romangram_com