#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_4
- چی؟
دستی به همان تکه میکشد:
- اینو میگم. ارثیِ
میخندم. الکی؛ چقدر ضایع آنالیزش کردم
- یه سؤال دارم.
- بفرمایید.
تو را به خدا از آن سؤالهای سخت نپرس.
- تا حالا مردی تو زندگیتون بوده؟
نفسی میکشم. آسوده خاطر لبخند میزنم، آسوده خاطر:
- نه؛ هیچوقت.
بازهم ابرویش را بالا میاندازد:
- باور کنم؟
از حسی که در آن لحظه دارم محکمتر میشوم. از اینکه باافتخار بگویم تو اولین مردی
هستی که با او قرار میگذارم ل*ذ*ت میبرم؛ همین هم جرئت کلام بیشتری نصیبم میکند:
- هرجور راحتید!
با مکث میگویم:
- شما اولین مردی هستین که باهاش قرار میذارم و اولین مردی که؛ شاید بخوام روش
جدیتر فکر کنم!
شانه بالا میاندازد. نفسی فوت میکند و بخارش از نیمرخ تُن سردی دارد:
- عجیبه!
romangram.com | @romangram_com