#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_97
- من احتیاج به تمرین ندارم
(مطمئنم که خیلی بی عرضه ای و راحت شکستت میدم)
سرم را که چرخاندم خبری از معین نبود همه ی سالن را بررسی کردم نبود، بعد از تمرین و پایان کلاسهای باشگاه به سالن سونا و جکوزی رفتم معین آنجا دراز کشیده بود و پشت دست راستش را روی پیشانی اش گذاشته بود در آن لحظات انگار کنترل حرکاتم و زبانم در اختیارم نبود
کنارش نشستم نگاهش کردم از اینکه بفهمد نترسیدم خجالت نکشیدم
- رییس؟
نگاهم کرد و خیلی سرد پاسخ داد: - هوم؟
- خونه و اتاقم خیلی قشنگه ممنون
- دوست نداشتم به خاطر گندهایی که تو زدی نگاه تحقیر آمیز همسایه ها پری مارو اذیت کنه تشکر لازم نیست واسه تو کاری نکردم
(خدا لعنتت کنه که همیشه استاد ضایع کردن منی)
سکوت کردم انقدر ضایع شده بودم که حرفی برای گفتن نداشتم
بعد از چند دقیقه سکوت اینبار نوبت او بود
- دختر؟!
خواستم بگم جان دلم ولی افسوس...
- بله رییس؟
و جمله اش را نفهمیدم
- بد بودن اول به خود آدم آسیب میزنه بعد به دیگران
نشست و چند ثانيه خيره نگاهم كرد بعد با انگشت به شقيقه ام ضربه زد
_ كاش بتونى اينو بفهمى
romangram.com | @romangram_com