#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_88

ساكت شدم و با چشم براى عمه خط و نشان كشيدم معين دستور داد كه فردا براى نقل مكان آماده باشيم در آخر هم زير گوشم زمزمه كرد

_ با اون دوتا حيوون كه امروز گپ ميزدى اگه يه بار ديگه حتى كلمه اى حرف بزنى زبونتو از حلقومت در ميارم

و اين يك تهديد جدى بود!!!

معين كه رفت باز با عمه بحث كردم شروع كرد به گريه و ناله و خود زنى دوباره:

_ ذليل مرده خوب اجاره خونشو ميديدم چرا لج ميكنى

_ خودتو زدى به نفهمى ؟ ٥٠٠ ميليون زير دين يارووييم !!! چه جورى كرايه هم ميتونيم بهش بديم ؟!! اصلا خودمون مگه چلاغيم كه اون خونه پيدا كرده؟

_ يلدا يلدا يلدا مثل ننه ات زبون نفهم و بيشعورى من روى حرف اوم ميتونم حرف بزنم ؟!!!جرات داشتى جلو خودش قد قد ميكردى

_ يكبار ديگه بگى عين ننمم ميزارمت ميرم اين قدر جز جز كنى بميرى

_ تلخ زبون خدا جوابتو بده ازت نميگذرم

وبعد دوباره به خودش فحش داد ، بحث فايده اى نداشت با حرص روى كاناپه افتادم و بدون خوردن شام خوابيدم...

فرداى آن روز از عمد بعد شركت براى اسباب كشى به خانه نرفتم و با فرشيد و مهشيد رفتيم بام تهران و كباب خورديم با فرشيد بودن آرامش عجيبى داشت هرچه عمه زنگ زد جواب ندادم ساعت نزديك نيمه شب بود در حال شوخى و خنده با فرشيد بودم كه يك شماره رند روى صفحه گوشى ام خود نمايى كرد

واى اين شماره را ميشناختم شماره معين بود!!!!

با ترس جواب دادم

_ بله

_ كدوم قبرستونى هستى تا اين وقت شب؟

بعد ٣ روز قهر حالا نوبت حرص دادن من بود

_ با دوستام بيرونم

_ آدرس؟


romangram.com | @romangram_com