#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_121
خواستم در بغلش هق هق بزنم و بگويم عمه حال دلم خوب نيست عمه يك عمر فرار كردم از اسم عشق حالا يك چيزى واستاده اينجاى گلوم نه ميزاره نفس بكشم نه ميتونم قورتش بدم
" بغضم غرورمو يارى نميكنه "
با صداى لرزان گفتم:
_ عمه فقط بهم بگو ژاله كجاى داستان ماست؟
عمه متعجب گفت:
_ وا ژاله دردته؟ مگه اونم تو شركت كار ميكنه؟ اذيتت ميكنه؟
_ نه بگو كيه؟
_ يعنى چى كيه؟ كى بهت چى گفته كه كليد كردى رو ژاله
_ زن معينه؟
_ چى ؟؟؟؟ ژاله خودمون يا يه ژاله ديگه
كلافه گفتم :
_ عمه من هيچى نميدونم اين ژاله خودتون كيه
_ دختر پسرِ دوم ...
حرفش را خورد و طور ديگرى بيان كرد:
romangram.com | @romangram_com