#هویت_چشم_هایت_پارت_45

تو خطاهامو نبین دلم گرفته......
توی لحظه های من شیرین ترینی...
واسه عشق و عاشقی تو بهترینی...
کاش همیشه محرم دل تو باشم....
تو بزرگی اولین و آخرینی......!!!
(مازیار فلاحی ـ دلم گرفته)
آهنگ های مازیار فلاحی رو خیلی دوست داشتم قشنگ بودن و وقتی که بهشون گوش میکردی آرامش دریافت میکردی آروم میخوند و کلماتی رو که بیان میکرد قشنگ حرفای دله من بودن چند دقیقه ای به کامپیوتر ور رفتم و بعدش هم خاموشش کردمو نشستم پای درسای فردام امروز که از درس و کلاس هیچی نفهمیده بودم لاقل بخونم که یه چیزی برای فردا بلد باشم ... یه دو ساعتی رو درس خوندم و آخرش با سر گیجه از جام بلند شدم نمیدونم چرا یه دفعه حالم انقدر بد شده بود ... به سمت آشپز خونه رفتمو یه چایی برای خودم ریختم و نشستم روی مبل و تلویزیون رو روشن کردم ... صدای در اومد یا مامان بود یا نیکان ... در باز شد و نیکان و مامان هردو با هم اومدن تو ... سلام کردم و گفتم :
-کجا بودین ؟؟؟
مامان - رفته بودیم خونه ی خان جون ...
مامان پاکت هایی رو که دستش بود رو برد داخله آشپزخونه و نیکان هم از پله ها رفت بالا و منم از جام بلند شدمو نشستم روی صندلی میز ناهار خوری به مامان خیره شدم ... چند دقیقه بعد نیکان در حالی که لباسشو عوض کرده بود و یه شلوار راحتی طوسی با یه بلیز مشکی پوشیده بود وارد آشپز خونه شد و نشست روی اُپن ...
-پاشو ببینم زشته ... مگه بچه ای ؟
نیکان - دوست دارم ...
-بی ادب ...
مامان - تو رو خدا دیگه شروع نکنین حوصله ندارم
به نیکان چشم غره رفتم که خندید و به نشستنش روی اُپن ادامه داد ... بی شعور ...
نیکان – مامان بهش گفتی ؟؟؟؟
مامان – نه ...
نیکان – خب خب نیکی خانوم یه خبر دسته اول دارم برات !!!...
مامان از آشپز خونه بیرون رفت ... پرسیدم :
-چی ؟
-حدس بزن ...
-بگو دیگه ...
-نمیگم ... باید حدس بزنی ...
-اومممممم... تو مسابقه اول شدی ؟
-نه

romangram.com | @romangram_com