#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_63
حسودیم شد! اخه چرا باهاش دوست بوده.
- الان کجا هست؟
خیره شد تو چشمام و بعد از چند ثانیه گفت:
- در دوران کودکی، ما را از هم جدا کردند. او نیز پرنسس سرزمین دیگری بود. از او خبری ندارم.
با خوشحالی گفتم:
- خب خداروشکر ازش خبر نداری!
آرسین:«چی؟»
هول شدم و تند گفتم:
- هیچی! منظورم این هست که، به امید خدا خبری از ایشان برایتان بیاید.
با خنده گفت:
- امید به ایزد پاک.
صورتم رو جهت مخالف آرسین برگردوندم و پوفی کشیدم. خداروشکر به خیر گذشت. داشتم خودم رو بدبخت میکردم.
romangram.com | @romangram_com