#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_106
خخخ، چه راحت میشه حرف زد.
(بچه ها، از من میشنوید، برید با یه پری دریایی، البته پادشاهشون دوست بشید. بهتون گردنبندی چیزی بده که بتونین مثل من بیاین زیر آب. والا خیلی حال میده، شوخی!)
بعد از چند دقیقه، آریانا گفت:
- چشمانت را باز کن.
آروم چشمام رو باز کردم. خدایا چه قشنگه! باورم نمیشه الان زیر آبم!
پر از صخره و گیاهای دریایی بود این زیر.
ماهیهای رنگارنگ، دسته دسته درحال رفت وآمد بودند.
با خوشحالی دست آریانا رو ول کردم و به طرف ماهی ها رفتم. ماهیها وقتی من رو دیدن سریع فرار کردن.
توی همین موقع، متوجه بدن آریانا شدم.
وای! نکنه منم بالا تنهام برهنه شده باشه!
تند به خودم نگاه کردم. وای جونم!
پایین تنهام شبیه ماهی.ها شده بود. باله داشتم و تا کمی بالای سینهام پولکهای بنفش و قرمز بود.
به پشتم به سختی نگاه کردم. تا بالای باسنم، پولک بود و بدنم رو پوشنده بود. دیگه از پشت، کمرم کاملا معلوم بود. از جلو هم از سینه به بالا.
romangram.com | @romangram_com