#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_12


- بگو ببینم، مطمئنی همه چیزو به من گفتی و چیزی رو جا ننداختی؟

توحید – خب...نه...همه ی اتفاقای عجیب رو نگفتم!

- نه، منظورم اینه که مطمئنی خودتون کاری نکردین که باعث تحریک جن ها به آزار و اذیتتون بشه؟!

توحید – آهان...آره مطمئنم.اگه چیزی بود حتما بهتون می گفتم.

همین لحظه مادر توحید هم اومد توی آشپزخونه و پرسید : چیزی دستگیرتون شد؟

- بله، با توجه به حرفای توحید و ظاهر خونه تون، من فکر می کنم مشکل از خونه ست.ببینید معمولا جن هایی که به یه مکان خاص تعلق خاطر دارن یا از اول توی اون مکان بودن و خودشونو صاحب اصلیش می دونن، یا اینکه به خاطر شرایط اون مکان بهش جذب میشن.حدس من اینه که شرایط خونه تون جن ها رو به اینجا علاقه مند کرده.اگه اشتباه نکنم یه حموم عمومی هم توی کوچه تون دیدم...

توحید – اگه حدس شما غلط باشه و این جن ها صاحبای اصلی خونه باشن چی؟

- خیلی از اون جن ها همراه آدما توی خونه ها زندگی می کنن و با این قضیه هم مشکلی ندارن و اینکه جن های مومن، با هر دین و مذهبی، علاقه ی چندانی به همنشینی با آدما ندارن.این جور مواقع خودشون از اون خونه یا محل کوچ می کنن، اما جن های خونه ی شما به دعا عکس العمل نشون میدن و وسایل خونه تون رو آتیش می زنن...یعنی می خوان شما رو فراری بدن...البته اینو هم بگم، حدس من کمی خوش بینانه بود و امیدوار هم هستم به خاطر شرایط خونه تون به اینجا جذب شده باشن وگرنه چاره ای جز ترک خونه ندارید.

مادر توحید با نگرانی گفت : یعنی واقعا باید از این خونه بریم؟

- اگه جن ها از نوع اول باشن بله.ولی نگران نباشید، من سعی می کنم شرایط به ضرر شما نشه...خب، بهتره کارمو شروع کنم.میشه برام قرآن بیارید؟!

توحید – ما قرآن نداریم...بعد از اینکه یکی از اتاق ها رو آتیش زدن دیگه جرأت نکردیم توی خونه قرآن نگه داریم، ترسیدیم خدایی نکرده آتیش بهش سرایت کنه.

- در هر صورت من الان به قرآن نیاز دارم.

توحید – خب... پس من برم از یکی از همسایه ها قرآن بگیرم.


romangram.com | @romangram_com