#هیچکسان_(جلد_دوم_دژاسو)_پارت_99

سورن – فکر کنم گوشت تو یخچال باشه...راستی من اون جعبه شیرینیِ مسعود رو چپوندم تو حلق ِ کوله پشتیم اوردمش.گفتم حیف ِ بمونه تو خونه خاک بخوره.

مسعود با تعجب به من نگاه کرد و گفت : این دیگه کیه!

- هـیـچ تعجبی نداره.

دو سه دقیقه گذشت که بلند شدم تا یه چیزی واسه شام ردیف کنم.سبد رو بردم توی آشپزخونه.داخل یخچالو نگاه کردم.به گفته ی سورن توی یخچال گوشت بود.ولی احساس کردم مودبانه نیست اگه ازشون استفاده کنم.از سورن پرسیدم : داییت ناراحت نمیشه اگه از اینا استفاده کنم؟!

سورن – نه نه، اشکالی نداره.بهش گفتم می خوام بیام اینجا...هر چی می خوای بردار.

سریع برای خودمون ماکارانی درست کردم.انقدر به این بدبخت ها ماکارانی داده بودم که خودمم خجالت می کشیدم اما این بار دیگه تقصیر خودشون بود چون همه ی کارها رو انداختن گردن من و خودشون کنار کشیدن!

بعد از خوردن شام و شستن ظرف ها ، دیگه داشتم به مرز غش کردن نزدیک میشدم.روی زمین ولو شدم تا یه سیگار بکشم اما حس و حال این کارو هم نداشتم.مسعود و سورن با فاصله ی کمی از هم روی یه مبل نشسته بودن.مسعود با موبایلش سرگرم بود.سورن هم گیتار داییش رو برداشته بود و باهاش ور می رفت.هر از گاهی هم نت های کوتاهی میزد.

سورن گیتارو به طرف مسعود گرفت و گفت : بیا بگیر ببینم چی می خواستی بخونی.

مسعود هم لبخندی زد و گفت : طاقت شنیدنشو داری؟!

سورن دوباره گیتارو به سمت خودش اورد و گفت : بی خیال، پشیمون شدم.معلومه اوضاع صدات قمر در عقرب ِ!

مسعود – منظورم این بود که ممکنه جلوی زیباییش دَووم نیاری.

سورن – پس منم نمی خونم! حوصله ی غش و ضعف شماها رو ندارم.بهراد پاشو، نوبت توئه.

- مگه شما خوندین که حالا نوبت من باشه؟!! خودت یه چیزی بخون، می دونم صدات مزخرفه ولی ما که غریبه نیستیم.

سورن – خفه شو، شرط می بندم از همه تون خوش صدا ترم.

مسعود – ببین، همینجوری که داریم حرف می زنیم صدای من از همه تون قشنگ تره.

سورن – اتفاقا اونایی که صدای حرف زدنشون خوبه، صدای خوندن شون افتضاحه.مثلا همین دوبلر ها...

مسعود – مگه من دوبلر ام؟! در ضمن این موضوع در مورد همه صادق نیست.

- من می تونم براتون بخونم اما آهنگ ایرانی بلد نیستم.

romangram.com | @romangram_com