#هیچکسان_(جلد_دوم_دژاسو)_پارت_2


- بلاخره جلسه ی آخره یا نه؟

مهراب – نه نه...جلسه ی آخره.یادداشت هات همراهته؟

- آره، اوردمشون.

یادداشت ها رو از کیفم بیرون اوردم و بهش دادم.مهراب در حالی که داشت صفحه هات رو ورق می زد گفت : چقدر خوبه که تو حرفای منو یادداشت می کنی، اینجوری یادت نمیره.اما مجید یادداشت نکرده برای همین هر روز به من زنگ می زنه و وقتمو می گیره.

مجید – دروغ میگه...اصلا هم اینجوری نیست.من اصلا خوشم نمیاد بهش زنگ بزنم.

مهراب – آره، تو درست میگی...

مجید – معلومه که من درست میگم.

مهراب – درست گفتم ، جلسه ی آخره.هر سوالی داری بپرس...اگه چیزی رو یادت رفته بگو تا دوباره برات توضیح بدم.

- حس می کنم اگه بخوام یه کِیس رو حل کنم، توی تشخیص مورد مشکل داشته باشم.همش فکر می کنم در این زمینه گند می زنم!...

مهراب – همه اولش همین حس رو دارن.مثلا مجید...اوایل خیلی خنگ بازی درمی اورد، جوری که همش فکر می کردم این بشر هیچی نمیشه!

مجید – خفه شو.

مهراب – به هر حال...اولین کاری که باید بکنی اینه که از مُراجع توضیح بخوای، گاهی وقتا باید زیر زبونش هم بکشی.چون بعضی ها روشون نمیشه بگن چی کار کردن.

- چرا؟

مهراب – خب بعضی از کارای زشت آدم باعث یه سری آزار و اذیت ها از طرف جن ها میشه...به خاطر همین بعضی ها روشون نمیشه بگن دیگه...متوجه میشی چی میگم؟

- تقریبا...اما نه کاملا.

مهراب – مهم نیست.داشتم می گفتم...اطلاعاتی که میگیری رو یادداشت کن، البته این ضروری نیست اما اگه یادداشت کنی به خودت کمک کردی.معمولا نوع ِ آزار و اذیت ها مشخص می کنه که مشکل ِ طرف چیه.

- اگه همه ی کارایی که گفتی رو انجام دادم ولی باز هم نفهمیدم مشکل از کجاست اونوقت چی؟ منظورم اینه که کِی لازم میشه که از یه جن راهنمایی بخوام؟


romangram.com | @romangram_com