#هیچکسان_(جلد_اول)_پارت_96
***
سورن – بهراد تو خوابت میاد؟!
- نه.
سورن – عجیبه! الان نزدیک دوازده شبه و منم خوابم نمیاد!
- چی ش عجیبه؟! بعد از ظهر پنج ساعت خوابیدی ها! مسخره کردی؟
سورن – شوخی کردم چرا عصبی میشه؟ یه پیشنهاد دارم.اول بریم این یارو نعله رو بذاریم توی آتیش...چون خواب مون هم نمیاد بعدش من روی موهای تو کار می کنم.
- تو خوابت نمیاد چرا از من مایه می ذاری؟
سورن – ببین من این حرفا حالیم نیست...
- کاملا مشخصه!
سورن خندید و گفت :پاشو بریم آتیش روشن کنیم، تا چوب هاش زغال بشه ساعت از دوازده هم گذشته.
قبول کردم و با همدیگه رفتیم توی حیاط تا آتیش روشن کنیم...خوشبختانه توی حیاط چوب داشتیم.یه آتیش نسبتا کوچیک روشن کردیم و نشستیم کنارش و منتظر شدیم تا چوب ها زغال بشن.
سورن – فرصت خوبیه امشب با این زغال ها یه کم قلیون هم بکشیم.
- من که نمی کشم،به ریه هام فشار میاد.
سورن – تو که یکسره داری سیگار می کشی،حالا چی شده یهو؟
- سیگار فرق داره.دود قلیون سنگین تره.اون دفه نزدیک بود توی خواب سکته کنم.اصن تو با من چی کار داری؟! تو بکش...
سورن – هر جور راحتی...ساعت چنده؟!
romangram.com | @romangram_com