#هیچکسان_(جلد_اول)_پارت_5
وارد ساختمون دانشگاه شدم تا شاید سورن رو اونجا پیدا کنم.جلوی کلاس ایستاده بود.تا منو دید سریع اومد طرفم.نگران به نظر میومد.
سورن – بهراد بدبخت شدیم کیفر شناسی می خواد امتحان بگیره!
همین که اینو شنیدم قالب تهی کردم - : جدی میگی؟ حالا چی کار کنیم؟ جیم بزنیم؟
سورن – نه الاغ!جلسه ی قبل که من و جنابعالی جیم زدیم گفته بود همه باید این امتحان رو بدن.توی میان ترم تاثیر داره.
- چه فرقی داره؟ من و تو که چیزی نخوندیم...
توی همین لحظه که من و سورن داشتیم با هم حرف می زدیم چند تا از دخترای کلاس از کنارمون رد شدن و سلام دادن.من خیلی آروم جواب دادم و سورن باهاشون احوال پرسی کرد و رفتن.
- اینا چرا به ما سلام میدن؟
سورن – فک کردی همه مثه خودت بی ادبن!!
- خفه شو منظورم اینه که اصولا آقایون باید به خانوما سلام بدن! مگه نشنیدی خانوما مقدم ترن؟!
سورن – ینی اگه اینا سلام نمی دادن تو بهشون سلام می دادی؟
- معلومه که نه!من چه صنمی با اینا دارم؟
سورن – پوووووووووف....ول کن بابا.غلط کردم.امتحانو چی کار کنیم؟
- ما که در هر صورت صفر میشیم،امتحانه رو بدیم شاید یه چیزی ازش در اومد.
سورن به نشونه ی تایید سری تکون داد و با حالت تمسخر گفت : منطقیه.
با هم وارد کلاس شدیم.من که کلا حوصله احوال پرسی و خودشیرینی برای بقیه رو نداشتم.سورن هم که قیافه ش بدجور به خاطر امتحان در هم بود.همکلاسی های محترم صندلی ها ته کلاس رو کلا اشغال کرده بودم.من و سورن مجبور شدیم اون وسط ها برای خودمون یه جایی جور کنیم.
بعد از چند دقیقه استاد هم تشریف اورد.از اون اول یه احساسی نسبت به این استاد نوربها داشتم.فکر می کنم از من زیاد خوشش نمیاد.وقتی هم که درس میده اصلا به طرفی که من نشستم نگاه نمی کنه.فقط امیدوارم توی تقلب موفق بشم!
romangram.com | @romangram_com