#هزار_و_یک_شب_گناه_من_پارت_4

ستیلا در حالی که سرش داخل گوشی اش بود و شماره میگرفت گفت:آتیلاست دیگه!
شاهد گفت:اِ !اوناهاش!
و به سمت در ورودی اشاره کرد.شاهد با صدای بلندی گفت:آتیلا!
آتیلا صدا را شنید و به سمتشان آمد...
گ*ن*ا*ه چهارم:
شهرزاد با دیدنش تعجب کرد.چقدر عوض شده بود.چقدر جا افتاده تر و متشخص تر از دو سال پیش شده بود.بلند شد و سلام کرد.آتیلا هم با لبخندی کمرنگ و با لحنی با وقار گفت:سلام شهرزاد خانوم!بفرمایید خواهش می کنم...بفرمایید!
شهرزاد نشست و همزمان با او آتیلا هم لبه ی تخت کنار شاهد نشست و با او دست داد.چند لحظه بعد گارسون آمد و منو را به آنها داد.پس از سفارش غذا وقتی گارسون رفت آتیلا گفت:چه خبر شهرزاد خانوم؟
شهرزاد که با بند کیفش ور می رفت گفت:سلامتی!خبرا که پیش شماست!بعد دو سال بی خبر میاین و ...!
_یهویی شد دیگه!میخواستم سورپرایزتون کنم!آقا هرمز هم سلام رسوندن و گفتن دلشون برای شما خیلی تنگ شده.
شهرزاد گفت:منم همینطور!باهاشون همسایه هستید آره؟
_همسایه ی روبرویی شون هستم!
شاهد به آرامی دستش را روی پایی آتیلا زد و گفت:خب دانشمند هسته ای ،افتخار هر ایرانی کی تموم میشه این اتم شکافتن هات برگردی؟
آتیلا که از تعریف شاهد خنده ا ش گرفته بود گفت:2سال دیگه!
شاهد گفت:اووووووووووه! بابابسه چقدر درس می خونی؟عینت دیگه از ته استکانی هم رد شده!
آتیلا به شانه ی شاهد زد و گفت:برو بابا!این عینک اصلا به خاطر ضعیف بودن نیست.آستیگماتم شوهر خواهر محترم!
_باشه قبول برادر زن محترم!قیافت چی؟شبیه یه کتاب هزار و پونصد صفحه ای شده!
ستیلا گفت:چه کار داری داداشمو شاهد؟دوست داره درس بخونه!از بچگی همینطور خرخون بود!
آتیلا تصحیح کرد:اهل مطالعه!
_همون حالا!
_چه خبر از کار و بار؟
شاهد گفت:درگیر یه سریالیم دیگه.نویسنده ش هم شهرزاد جانه!
آتیلا به شهرزاد نگاه کرد و گفت:جدا؟از کی تاحالا فیلمنامه نویس شدین خانوم زیست شناس؟
شهرزاد خیلی ساده جواب داد:از وقتی از زیست شناسی متنفر شدم!
آتیلا سریع منظور را گرفت و برای دور کردن بحث گفت:مامان گفت امروز تو خیابون خودمو شما رو دیده!اونجا اومده بودین؟
_آره...فرزاد دیروز آزاد شده...گفت کارم داره.رفتم ببینم چی میگه.
آتیلا پرسید:خب؟چه کار داشت؟اذیت که نکرد؟
_نه آقا آتیلا.گفت ببخشمش، آدم شده ،پشیمونه...از این حرفا.منم گفتم خونه رو می فروشم همه ی پولشو میدم بهت برو.اونم گفت می خواد بره دبی.
آتیلا گفت:پول فروش اون خونه پول کمی نیست.فرزاد جوگیر میشه همه شو به باد میده ها!
_بذار بده...فقط دور و بر من نباشه کافیه!
_من خودم باهاش حرف میزنم.

romangram.com | @romangram_com