#حسی_مثل_دلتنگی_پارت_8


دستامو از دوطرف باز کردمو ، صورتمو رو به آسمون گرفتم .

بي توجه به تموم آدمايي که اونجا بودن

با صداي بلندي شروع به خوندن کردم :

*-وقتي چشماتو ميبينمو ..

غرور و اخماتو يه ذره لبخند روي لبهاتو

ميميرم ...

وقتي دستاتو ميذاري لابلاي موهاتو

حتي ميبينم وقتي عکساتو ميميرم ...*

رايان سرشو برميگردونه و با عشق نگاهم ميکنه و با صداي بم و قشنگش ادامه شعر منو ميخونه:

* مرسي چشماتو روهر کسي به جز من ميبندي ...

قلب مني وقتي که ميخندي عزيزم ...

شبها بيدارم...

هر جاميرم اسمت رو ميارم ..

جاي دوتاييمون دوست دارم ..

عزيزم *

توجه همه به ما جلب شده بود و با لبخند به حال خوشمون نگاه ميکردن.

بي توجه با صداي بلندتري ميخونم :

*-نميخوام دلتو يه روز بزنم ...


romangram.com | @romangram_com